همزمان دارم چند تا درسو با هم دیگه مدیریت میکنم یه شبه:))) از فیزیو پریدم رو اناتومی و بعدشم میخوام برم رو باکتری! مغزم درد گرفته ولی خب حجم درسا زیاده. اشرف عزیز! هرچقدر درس دادنش خوبه ولی امتحاناش کابوسه. امروز دومین روز ترم بود که واقعا سر کلاس داشتم لذت میبردم از درس. فیزیو سلول سخته ولی شیرینه. با این استاد، شیرین تره. بهتر از اون استاد ویروسه. انقدر علمش زیاده که هر لحظه حسرت میخورم به جایگاهش. اینجور اساتید رو اگه هرروز میدیدم من قطعا ساعت مطالعه و تلاشم میرفت رو هزار! و حتی استاد ادبیاتی که هنوز به جز یه جلسه، سعادت حضور تو کلاساش رو نداشتم. ادمی که نسبتا جوونه ولی چندین تا مدرک در حد فوق داره! بعلاوه دکترای ادبیات! انقدر و انقدر قشنگ و پخته حرف میزنه که نمیتونی ماتِ شخصیتش نشی. نمیشه که ببینمش و یادم نیاد چقدر تو حسرت این دکترای ادبیات موندم و نشد برم سراغش. که میدونم درسم تموم شه قطعا میرم سمتش. و یه روزی به ارزوم میرسونم خودمو. که چقدر امشب رو دوست دارم برخلاف شبای اخیر. رفرنسای نو حالمو بهتر کردن و نمیخوام به اخر کار فکر کنم که باید همه ی این حجم کتابا رو تموم کنم:)))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها