قلبم گنجایش دوست داشتنو نداره. دوست داشتنت رو خنده ی رو لبام کرده. اشکِ تو چشام. شده دلگرمی تموم سیاهیام. من اگه نداشتمت دل به چی خوش میکردم؟ چجوری میشد وقتی یکی ازم میپرسه کی واقعا دوستت داره جوابشو بدم؟ کی جز تو انقدر امنیت داده بهم که هیچوقت نترسم از از دست دادنت. نترسم که نکنه جوری باشم دوستم نداشته باشی. که همیشه یه دلیل واسه خندوندن برام داشته باشی. واسه اشکایی که از شوقه. من داره قلبمو سیاهی پر میکنه. روح نمیبینم تو خودم دیگه. تو اما همون ادمی هستی که منو میتونی به نهایت ذوق و شادی برسونی. به لحظه هایی که به خودم حسودیم شه از داشتنت. که بشی به قول خودت، یه بخش بزرگ از زندگیم. یکی که هرجا برم تا چشمم به یه چیزی که تو دوست داری بخوره لبخند بزنم. حرفات یادم بیاد، لبخند بزنم. که بی هوا بهت پیام بدم و تا میتونم از همه چی بگم برات. که خودِ خودِ واقعیم باشم. که نفس بکشم گرمی دوست داشتنت رو. مات شم از پاکی و سادگیت. از این همه دوست داشتنی که هیچ کس نمیتونه درکش کنه. هیچکس جز خودت نمیتونه بفهمه چقدر معجزه ای اخه. اخه دوستت دارم. همین:))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها